بیاتا قدر یکدیگر بدانیم .

شده این زندگانی زنده مانی.

یکی انگار از

خرطوم فیل است.   

که تا نا گه زیکد یگر نمانیم.

چرا یک روز روز خوش نبینیم.

زبس مغروروخود خواه بخیل است.

بیا تا مهربانی پیشه سازیم .

همه سر در گریبان می نشینیم.

یکی وقتی به ماشینش سوار است.

یه مشتی زرق وزرخود را نیازیم.

به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است.

تو پنداری که برج زهر مار است.

چهامد بر سر اقوام وخویشان.

درونش یک جهان انده واه است.

چنان در غبغبش باد غرور است.

که جمعشان اینسان پریشان .

در ودیوارها کاشی وسنگ است.

که گویی از نژاد سلم وتور است.

چرا خواهر زخواهر می گریزد.

ولی هر خانه یک میدان جنگ است.

تمام کارها گشته ریایی

برادربا برادر می ستیزد

تمام خیر وبرکت ها بر افتاد

نجابت شد عوض یا بی حیایی

چرادختر زمادر ننگ دارد

طبیعت با شما مردم در افتاد

همه چسبیده جیب و کار خود را

به زشتی جمله را الوده بینی

عمو جان  خاله جان دیگر نگوییم

به غیر از خواب خور کاری ندارند

از این رو زندگانی ها فلج شد

 یکی ناز دبه ماشین وبه باغش

برای دوستان غمخوار باشم.......

چو مردم را عوض شد زندگانی

یکی باد تکبر در دماغش