جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ
ابوالفضل اسماعیل زاده

بسیاری از افرادی که از همسرانشان جدا شده اند می گویند هرگز به
صحبتهای همسر خود در هنگام دعوا و مشاجره گوش نمی کردند و اهمیت نمی دادند.
آمارها حاکی از آن
است که در دهه اخیر درصد طلاق به شدت بالا رفته، به طوری که در شهرهای بزرگ از هر سه
ازدواج، یکی به طلاق منجر میشود. که دلایل آن در این تحقیق گفته خواهد شد.
نداشتن شناخت
اولین علت اصلی طلاق
در جامعه، نداشتن شناخت مناسب نسبت به یکدیگر پیش از ازدواج است. به بیان دیگر خانواده
و خود فرد نسبت به خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شریک آینده زندگیاش آگاهی
ندارند. اما راهحل این مشکل چیست؟ برای شناخت
صحیح، زوجها ابتدا باید خود را بشناسند و زمانی که به خودشناسی رسیدند در درجه بعد
به دنبال کسی باشند که با تواناییها و ارزشهایشان همخوانی داشته باشد. برای شناختن
یکدیگر باید چند ملاک و معیار را مورد بررسی قرار دهند از جمله:
-به لحاظ مذهبی در
یک راستا باشند، به اعتقادات یکدیگر احترام بگذارند و از منظر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی
شبیه هم باشند.
-یک ازدواج معقول آن
است که پسر بزرگتر از دختر باشد. برخی این سوال را میپرسند که اگر سن دختر از پسر
بالاتر باشد چه پیش میآید؟ در پاسخ باید گفت که اگر طرف مقابل تمام ملاکهای دیگر
طرف را داشته باشد و تفاوت سنی را هم دختر و هم پسر پذیرفته باشند مشکلی نیست.
-باید هر دو طرف از
ظاهر و آراستگی شریک زندگیشان خوششان بیاید. اگرچه خیلی از جوانان این مورد را به
عنوان اولین و مهمترین نکته در نظر میگیرند و بعد سراغ سایر ملاکها و معیارها میروند
که این نوع شیوه انتخاب، نادرست است.
-دختر و پسر باید انرژیهای
یکسان داشته باشند، زیرا این مساله به آنها کمک میکند که همپا و رفیق یکدیگر باشند.
-توجه به عادتهای
شخصی از جمله مواردی است که باید به آن توجه داشت که آیا ما به عنوان یک همسر میتوانیم
با عادتهای شریک آینده زندگیمان مانند نوع و نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، راه رفتن
و... کنار بیاییم.
-دیدگاه یکسانی در
مورد میزان درآمد و نوع پول خرجکردن داشته باشند. این را باید بدانید که نوع، میزان
و نحوه پول خرجکردن در زندگی مشترک بسیار مهم است و اگر در این زمینه مشکلی باشد،
میتواند حتی منجر به طلاق شود.
سعی کنید به تغییر،
امید نداشته باشید
زوجهای جوان باید
بدانند که بعد از ازدواج هیچ تغییری رخ نمیدهد بلکه اصرار در تغییر باعث مقاومت طرف
مقابل، لج و لجبازی، دعوا و قهر و در نهایت منجر به طلاق میشود، پس اگر نمیخواهید
با طلاق و تبعات آن روبهرو شوید، ملاکهای فوق را جدی بگیرید.
بارها دیده شده که
دختران و پسران جوان برای انتخاب همسر به دنبال شخصی متفاوت از خود در واقع نقطه مقابل
خود به لحاظ شخصیتی میگردند. به عنوان مثال ممکن است که دختری اجتماعی با روابط عمومی
قوی به دنبال مردی باشد که روابط اجتماعی محدودی داشته باشد، وقتی این زوج کنار هم
قرار گیرند مسلما یکدیگر را درک نمیکنند و در آینده همین درک نکردن، مسالهساز خواهد
شد. افراد برای انتخاب شریک زندگیشان باید تشابه شخصیتی را مدنظر قرار دهند و شریکی
را انتخاب کنند که از هر جهت شبیه خودشان باشد.
نبود تفاهم
سومین دلیل طلاق در
جامعه، تفاهم نداشتن است. زوجها برای ادامه یک ارتباط رضایتمند باید از مهارتهای
زندگی مانند گفتوگو کردن، گوش دادن و توانایی حل مساله آگاهی داشته باشند و این را
بدانند که با تشکیل زندگی «من» و «منیت» از بین رفته و «من» تبدیل به «ما» میشود.
در زندگی نفع «ما» مطرح است.
همچنین زوجها باید
توانایی سازگاری در هر شرایطی را داشته باشند. در زندگی مشترک، گفتوگو کردن به عنوان
یک عامل مهم در ازدواج موفق است. زوجهایی که بیشتر اهل گفتوگو هستند توانایی حل مساله
را نیز دارند. متاسفانه از هر 10 زوج، کمتر از سه زوج توانایی گفتوگوکردن به شیوه
مناسب را دارند. باید به این مساله توجه داشت که وقتی نتوان با گفتوگو به حل مسالهای
پرداخت، مشکل بغرنج خواهد شد.
تکراری شدن و نبودن
هیجان
چهارمین علت اختلاف
و طلاق میان زوجها، تکراری شدن زن و شوهر برای یکدیگر است. این را باید دانست که رابطه
زناشویی مانند یک گیاه است و باید برای رشد آن و جلوگیری از خراب شدن و پژمرده شدن
به آن رسید. منظور این است که حسها و نگاههای تازه که در روزهای نخست آشنایی وجود
داشته است را دوباره بسازیم. تازگی داشتن برای یکدیگر سبب میشود که هر دو طرف از لحاظ
عاطفی به یکدیگر نزدیک شوند و حس مهم بودن را به یکدیگر انتقال دهند. زمانی که زوجها
وارد فضای طلاق میشوند در واقع این پیام را برای یکدیگر میفرستند که «تو برای من
مهم نیستی.» این در حالی است که هر دو طرف میتوانند کارهایی انجام دهند که برای طرف
مقابل تکراری و خستهکننده نشود.
دخالت خانوادهها
پنجمین علت اصلی طلاق
را میتوان دستهای دخالتگری از بیرون دانست، دخالتها میتواند شامل موارد ذیل باشد:
-دخالت خانوادهها:
متاسفانه بسیاری از زوجها این مجال و اجازه را به خانوادههایشان میدهند که از همان
روزهای اول ازدواج در زندگیشان مداخله کنند. علت این دخالت به وابستگی فرد به خانواده
نخستیناش بازمیگردد. دختر و پسر وقتی درصدد تشکیل زندگی مشترک هستند باید وابستگی
خود را از خانواده قطع کنند و هر کدام از آنها برای پایداری زندگیشان به مدیریت خانواده
خود بپردازند.
-دخالت امور شغلی و
کاری: اهمیت دادن بیش از اندازه به کار و شغل سبب میشود که زوجها نتوانند وقت مفید
و کافی کنار یکدیگر داشته باشند که بالطبع این مساله باعث میشود محبت در خانواده کمرنگ
شود. این را باید دانست که شغل همه زندگی نیست بلکه ابزاری برای زندگی است.
-دخالت اهداف شخصی:
گاهی یکی از زوجین اهداف خود را بزرگ جلوه داده و به آن بها میدهد، مثلا ممکن است
یکی از همسران دوست داشته باشد به خارج از کشور مهاجرت کند یا اینکه در منطقه خاصی
خانه داشته باشد، در حالی که طرف مقابل چنین تفکری ندارد. وقتی به این مسایل بیش از
حد پرداخته شود عملا سکان زندگی از دست زن و شوهر خارج میشود و روابط به سمت گسسته
شدن پیش میرود. بهترین راهحل برای این دسته از زوجها این است که امیال و اهداف خود
را در خانه مطرح کنند و تصمیم مشارکتی بگیرند. امروزه فضا، فضای مشارکتی است.
خیانت:
17درصد
طلاقها بخاطر خیانت یکی از طرفین رخ می دهد اما بسیاری معتقدند که خیانت هرگز دلیل
اصلی طلاق نیست بلکه نشان دهنده آن است که یک رابطه مدتهاست از هم پاشیده است و در
واقع نتیجه ادامه دادن به یک رابطه مشکل دار و یا بدون عشق است. به هرحال خیانت
همسران یکی از دلایل رایج زوجها برای طلاق است.
خشونت:
خشونت های خانگی چه از نوع فیزیکی و چه از نوع روحی
روانی یکی دیگر از دلایل اصلی طلاق زوجها محسوب می شوند. معمولا" اثبات
خشونتهای روحی بسیار سخت تر است و با نامهایی از قبیل تحقیر ، ناسازگاری توصیف می
شود.
ناسازگاری و عدم تفاهم:
برخی از زوجها بخاطر فشارهای والدین و اطرافیان و یا فقط
بخاطر احساس تنهایی در ازدواج عجله می کنند و بعد از مدتی متوجه می شوند که با
همسر خود تفاهم ندارند و سازگار نیستند.علاوه براین اعتقادات و رفتار آدمها در طول
زمان تغییر می کند و ممکن است زوجی که ۱۰ سال
بیش باهم تفاهم و سازگاری داشتند در حال حاضر با هم سازگار نباشند.
فقدان ارتباط:
بسیاری از افرادی که از همسرانشان جدا شده اند می گویند
هرگز به صحبتهای همسر خود در هنگام دعوا و مشاجره گوش نمی کردند و اهمیت نمی
دادند. ارتباط ر ازدواج بسیار مهم است و اگر زوجی احساس کنند که نمی توانند با
یکدیگر صحبت کنند مشکلاتشان حل نشده باقی می ماند.
فرزندان:
گاهی فرزندان باعث بروز اختلافات اساسی در میان
والدینشان می شوند زیرا برخی از زوجها درباره تصمیماتی که برای فرزندانشان می
گیرند و قوانینی که برای آنها وضع می کنند نمی توانند به توافق برسند ، در نتیجه
یکی از آنها احساس می کند که دیگری قدرت او را تضعیف می کند و همین باعث بحث و
اختلاف نظر آنها می شود.
برآورده نشدن توقعات:
یکی از زوجها و گاهی هردوی آنها ممکن است احساس کنند که
ازدواجشان آن چیزی نیست که آنها می خواستند . بعضی ها دوست ندارند که ازدواجشان یک
ازدواج معمولی باشد و احساس می کنند که همسرشان توقعات آنها را برآورده نمی کند
مخصوصا" اگر آنها فرهنگها و اعتقاد مذهبی متفاوتی داشته باشند.
پول:
اگر نگرش زوجهای جوان به پول و مسائل مالی خیلی متفاوت
باشد این موضوع باعث می شود درمورد مسائلی مالی خانه به توافق نرسند ودچار اختلاف
شوند. مثلا" اگر یکی از زوجها خسیس باشد و دیگری ولخرج ، اختلافات و
درگیریهای زیادی در بین آنها بوجود می آید که ممکن است حتی منجر به طلاق شود.
اعتیاد:
هر نوع اعتیاد باعث بوجود آمدن مشکلات و اختلافات شدید
در ازدواج می شود . منظور از اعتیاد فقط اعتیاد به مواد مخدر ، سیگار و الکل نیست
، حتی اعتیاد به قمار ، خرید واینترنت هم می تواند باعث بروز مشکلات جدی در ازدواج
شود.
رر
۹۵/۱۱/۰۸
۰
۰
ابوالفضل اسماعیل زاده