حسینعلی راشد در سال 1284 شمسی(1) در شهرستان زاوه روستای‏ کاریزک ناگهانی در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. پدرش حاج شیخ عباس‏ کاریزکی معروف به حاج آخوند، از عالمان عامل و عاملان خالص و بامعنویت‏بود.

 

تحصیلات


حسینعلی پس از تحصیلات مقدماتی نزد پدر، در سال 1298 ش همراه‏او برای زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) به کربلا رفت (2) و در سال 1300 ش‏در سن‏16 سالگی، مقارن کودتای‏1299 برای ادامه تحصیل به‏همراهی پدرش به مشهد آمد و از محضر ادیب نیشابوری، میرزامحمدباقر مدرس رضوی، حاج شیخ محمد نهاوندی، حاج شیخ حسن برسی‏و آقابزرگ حکیم، میرزا احمد کفایی، حاج‏آقاحسین قمی و میرزامهدی اصفهانی دانش آموخت. (3) تحصیلات او در این ایام معانی وبیان، سطح فقه و اصول، خارج اصول و کتاب‏های اشارات و اسفار،همچنین دانش‏های ریاضیات، فیزیک، تاریخ طبیعی، تاریخ ادیان وتفسیر قرآن بود.

رنج‏ سفر برای کسب علم


در طی ایام پر رنج‏سفر، روزها ساکت روی گاری‏های مسافربری آن‏زمان می‏نشست. بر اثر تکان‏های شدید گاری اغلب عمامه‏اش باز می‏شدو عبا از دوشش می‏افتاد، ولی او بدون احساس خستگی، هر وقت‏پیاده می‏شد کتابش را باز می‏کرد و در کنار آب روان یا سایه‏درختی به مطالعه می‏پرداخت.
تا این که رنج راه به سر آمد و راشد به نجف وارد شد، ولی آب وهوای این شهر با طبع او نساخت و مدتی بیمار شد. او پس از چندماه که از محضر آیه‏الله آقا میرزا حسین نایینی و آیه‏الله‏سیدابوالحسن اصفهانی فیض برد و پس از کسب درجه اجتهاد ازعده‏ای از علمای مشهور نجف به ایران برگشت و پس از اقامتی‏کوتاه در تهران و قم، متوجه شیراز شد.

اولین منبر راشد


ورود راشد به شیراز مصادف با دهه اول محرم بود. گفتار جذاب اوزمینه‏ای شد تا عده‏ای از او برای منبر دعوت کنند. چنین بود که‏راشد برای اولین بار به منبر رفت و با سبک خاصی به دور ازاغراق و تحریف به موعظه پرداخت. بیان گرم و گفتار دلنشین وحکیمانه او مردم را شیفته کرد و منبر راشد زبان‏زد خاص و عام‏مردم فارس شد، تا جایی که شهرت خطابه‏های وی به تهران و اصفهان‏رسید.
راشد یک سال و نیم در شیراز ماند. آن‏گاه به عزم تهران حرکت‏کرد، در بین راه مردم اصفهان به منظور بهره‏گیری از سخنرانی‏های‏وی از ایشان خواستند تا مدتی در اصفهان بماند. در آن‏جا نیزمواعظ او در دل مردم نشست و همه را متوجه وی ساخت. پیر وجوان، کاسب و اداری وقتی به هم می‏رسیدند از لحن گفتار راشدصحبت می‏کردند.

در زندان رضاخانی


راشد یک سال واعظ محبوب اصفهان بود، تا این که پس از منبر روزنوزدهم رمضان رییس یکی از کلانتری‏ها به او نزدیک شد و آهسته به‏او گفت:
ریاست‏شهربانی با شما کار دارند.
راشد به کلانتری رفت و روزه را در زندان شهربانی افطار کرد.
وقتی از رییس شهربانی علت توقیف خود را پرسید، او گفت:
«شب گذشته یک ساعت پس از نصف شب با تلگراف رمز از کاخ‏اختصاصی اعلی‏حضرت همایونی به من دستور دادند که تا اطلاع ثانوی‏از شما در شهربانی پذیرایی کنیم‏».
راشد به زندان انفرادی رفت و 75 روز تک و تنها در گوشه زندان‏بی‏خبر از دنیای خارج زندگی کرد.
او با صدای تلاوت قرآن فضای زندان را سپیده دم‏ها تسخیر می‏کرد وهمانجا علاقه‏مندان زیادی یافت. بیشتر زندانیان با او در ارتباط بودند.
او در زندان به عبادت مشغول بود و طرفدارانش در اصفهان وشیراز و تهران با نوشتن نامه به دربار و رضاشاه موجب شدند تاشاه، مختاری را احضار کرد و گفت: به راشد بنویس دست از آنتریک‏ بردارد.
وقتی نامه به اصفهان رسید، راشد در جریان نامه قرار گرفت. اودر زندان در انتظار تقدیر بود تا این که نصف شبی پزشکی همراه‏چند تن دیگر به سلول وارد شدند و راشد یقین پیدا کرد که آن‏ها قصد کشتن او را دارند، بی‏هوش شد و صبح که به هوش آمد حالش‏بهبود یافته بود، ولی مرض حمله برای همیشه در جسم راشدماندگار شد.

آزادی از زندان


کوشش‏های مردم سبب شد که راشد از زندان آزاد شود. او موظف شدبه منبر نرود و در اصفهان به صورت تبعید بماند.
راشد کتاب‏های خود را جمع کرد و از زندان انفرادی بیرون آمد.
او بدون داشتن پولی در خیابان چهار باغ اصفهان متاثر و متفکربه راه افتاد. نزدیک مسجد جامع اصفهان به طور اتفاقی با فرزندبهمن‏یار، استاد دانشگاه که به عنوان معلم در اصفهان حضوریافته بود، آشنا شد و با مساعدت‏های وی یک سال و نیم دیگر دراصفهان ماند و به کار تدریس پرداخت، تا این که در فروردین‏1316 راشد اجازه یافت از تبعیدگاه خود بیرون شود.

حضور در تهران و فعالیت‏های فرهنگی


راشد مدتی در شهر تهران در شرکت مطبوعات به سمت مصحح با حقوق‏مختصری استخدام شد. روزها به چاپخانه می‏رفت و به‏رغم جایگاه‏علمی به کاری مشغول می‏شد که از عهده هر فرد کم‏سوادی بر می‏آمد.
وی در این مدت، کتاب دو فیلسوف شرق و غرب را منتشر ساخت. باانتشار این کتاب به نویسندگی دل سپرد و مقالات زیادی درروزنامه ایران منتشر کرد. کم‏کم روزنامه اطلاعات هم از او دعوت‏کرد تا با هیات تحریریه این روزنامه همکاری کند.
به تدریج اهل فضل و دانش به جایگاه علمی راشد پی بردند. او به‏اصرار بازاری‏های تهران -باتوجه به دوره اختناق رضاخانی وممنوعیت منبر- منبر محرمانه‏ای را سازماندهی کرد. وی در اولین‏خطابه محرمانه خود از وظایف پادشاهان سخن راند. ایشان هفته‏ای‏دو روز در منزل دو نفر از تجار مبارز تهران به‏طور محرمانه به‏منبر می‏رفت‏به تدریج تعداد منبرها افزایش یافت. راشد روزها به‏تدریس فلسفه و فقه می‏پرداخت، ساعاتی هم در هیات تحریریه‏روزنامه اطلاعات شرکت می‏کرد.
پس از شهریور 1320 زبان توقیف شده راشد برای ارشاد مردم‏ستم‏دیده آزاد شد و افکار عمومی متوجه گفتارهای سودمند راشدشد. کمیسیون تبلیغات از او دعوت کرد که در رادیو تهران‏سخنرانی کند.
از همان تاریخ سخنرانی‏های مشهور راشد پراکنده شد. هر حرفی که‏از دهان او خارج می‏شد بر لوح دل مردم محروم و حق‏گرا، نقش‏می‏بست. کوچک و بزرگ، مسلمان و مسیحی، آزادیخواه و مرتجع به‏گفتار راشد علاقه‏مند شدند.

نمایندگی مجلس شورای ملی و حمایت از نهضت


جایگاه مردمی راشد سبب شد که در جریان نهضت ملی نفت وانتخابات هفدهمین دوره قانونگذاری، به عنوان نماینده مردم‏تهران به مجلس شورای ملی راه یابد. او پس از دریافت‏اعتبارنامه نمایندگی به مجلس رفت، ولی بیشتر از چند جلسه درجلسات علنی شرکت نکرد. سخنرانی قبل از دستور وی موجب تشنجی‏عظیم در مجلس شد و رییس مجلس کرسی ریاست را ترک گفت. (4)

استعفا از نمایندگی در اعتراض به فضای سیاسی مجلس


راشد تصمیم گرفت از نمایندگی استعفا دهد، ولی با دخالت مصدق‏از استعفا منصرف شد، ولی از حضور در مجلس نیز خودداری کرد.
او علت انصراف از ادامه خدمت در مجلس را نداشتن سلیقه سیاسی‏مطابق محیط موجود مجلس می‏دانست. او با حالت مریضی که داشت‏نمی‏توانست هتاکی برخی از رجاله‏ها را تحمل کند، ولی با نهضت‏ملی موافق بود. او در29 تیر 1331، درست‏یک روز پیش از واقعه‏30 تیر بیانیه‏ای به حمایت از نهضت صادر کرد. در این بیانیه‏آمده است:
این‏جانب با نهضتی که در مردم ایران برای تکمیل آزادی و استقلال‏پدید آمده همیشه موافق بوده و هستم و خودم نیز دایما در ضمن‏بیاناتم مردم را به آزادی و کوشش برای به دست‏آوردن حکومت‏عادلانه ملی و رسیدن به معنی مشروطیت تشویق می‏کرده‏ام و چنانچه‏در جلسه 18 خرداد در مجلس اظهار کرده‏ام، نهضتی که در مردم‏ایران پدید آمد، البته به معنی وسیع‏تر از این که منحصر به یک‏مساله باشد واقعیت دارد و تا مغز استخوان هر فرد رسید، ومبارزه با آن میسر نیست. امیدوارم همه مردم متفقا با درایت ومتانت در پی آرمان ملی عمومی باشند تا به خواست‏خداوند متعال‏نایل شویم. (5)

تدریس و سخنرانی


راشد از آن پس به تدریس در دانشکده معارف اسلامی دانشگاه تهران‏و مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) روی آورد و به سخنرانی‏های خوددر رادیو ایران که از سال 1320 آغاز شده بود تا اردیبهشت 1338ادامه داد. این سخنرانی‏ها طولانی‏ترین برنامه مذهبی رادیو ایران‏از ابتدای تاسیس تا به حال بوده است و بخش‏هایی از آن در16جلد به چاپ رسیده است.
راشد، آرام، شمرده و ساده صحبت می‏کرد. سخنش از حدیث و تاریخ‏بود، از اشعار عرفانی، به ویژه شعر مولانای رومی، فراوان‏استفاده می‏کرد. و از آن‏ها در راه اندرز مردم سود می‏جست. درسخن، به شدت محافظه‏کار بود و سعی می‏کرد کمترین تعریض یاتعریفی به هیچ مقام زنده‏ای از گفته او استشمام نشود و کسانی‏که دارای تجربه سخنرانی‏های دینی هستند، دشواری این کار را به‏خوبی می‏دانند. راشد طی دوران طولانی انجام وظیفه دینی و فرهنگی‏خود، به خوبی از عهده این مهم برآمد، اما در آخرین سال‏های‏تدریس در مدرسه شهید مطهری در اثر یک ملاقات با محمدرضا شاه-که بعضی آن را اتفاقی می‏دانستند- آماج حملات تبلیغی قرار گرفت‏و محافظه کاری چندین ده ساله به هدر رفت.
محمد اردهالی، ناشر سخنرانی‏های راشد، از راشد نقل می‏کند:
شاه برای افتتاح کتابخانه مجلس رفته‏بود.
ظهیرالاسلام، نایب‏التولیه مدرسه سپهسالار، خواهش می‏کند مدرسه هم‏مورد بازدید قرار گیرد. راشد در مدرسه طبق برنامه روزانه به‏تدریس اشتغال داشته است، وقتی شاه می‏پذیرد به مدرسه برود، برحسب پیشنهاد عجولانه ظهیرالاسلام، راشد قبول می‏کند که چند کلمه‏ای‏با شاه صحبت کند. آن‏چه او به شاه می‏گوید دارای دو بخش بوده‏است، یکی تبیین مسوولیت‏های شاه و سلطنت درباره مردم وروحانیت، و دیگری وظایف مردم و روحانیت در قبال حکومت. رادیوایران فقط بخش دوم را پخش می‏کند و روزنامه‏ها نیز از نشر قسمت‏اول منع می‏شوند.

آثار قلمی و احوال شخصی


از آثار مهم راشد، علاوه بر مجموعه سخنرانی‏های دینی، می‏توان دوفیلسوف شرق و غرب، ملاصدرا و اینیشتین، سخنرانی‏ها در رادیو،فلسفه عزاداری سیدالشهدا، اسلام و قرآن، تفسیر سوره حمد و بقره‏و فضیلت‏های فراموش شده- شرح حال آخوند ملاعباس تربتی- را نام‏برد.
راشد در اوج پیروزی انقلاب اسلامی، در سحرگاه هفتم آبان سال‏1358، در 75 سالگی بر اثر سکته مغزی در انزوا بدرود حیات گفت.
راشد بعد از انقلاب اسلامی آرزو می‏کرد که کاش توانایی جسمانی اواجازه می‏داد تا بتواند اخلاق را به اقتضای انقلاب اسلامی تفسیرکند. (6)

همدلی با مدرس


راشد، چنان‏که گفته شد، در مدرسه شهید مطهری فعلی درس می‏گفت.
مدرس نیز زمانی تولیت و تدریس و اداره امور این مدرسه را به‏حکم احمد شاه قاجار به عهده داشته است.
علی مدرسی، نوه دختری مدرس می‏گوید:
روزی در مدرسه سلطانی اصفهان راشد را ملاقات کردم. ایشان ضمن‏یادآوری خدمات علمی و سیاسی مدرس گفت:
اگر شهرت جهانی و محبوبیت ملی و حبس و شهادت مدرس را خودم‏ندیده بودم، داستان زندانی شدن جدش موسی بن جعفر(علیه السلام) را باورنمی‏کردم، چه صرف‏نظر از مقام امامت، شهرت و هواخواهان مدرس،زیادتر از اهمیت ظاهری آن حضرت بود و دیدیم که چگونه رفتند وبردند و زندانی نمودند و کشتند و ما همه تماشا کردیم. (7) راشد از مال و منال دنیا یک خانه دویست‏متری داشت که خودش آن‏را ساخته بود و در تهیه خشت و گل با عمله و بنا همکاری کرده‏بود.

زندگی شخصی و اعتقادات راشد


راشد دوبار ازدواج کرد و از همسر اول خود یک دختر داشت. اوطرفدار عدالت اجتماعی بود و معتقد بود مجری دالت‏باید تعدیل‏ثروت را از خودش شروع کند. وقتی خبرنگاری از او پرسیده بود چه‏آرزویی دارید؟ راشد به یک نقطه دور دست نگاه کرده و نفس عمیقی‏کشیده بود و با لبخند خاصی گفته بود:
از آرزوهایی که دارم این است: جامعه‏ای که من در آن زندگی‏می‏کنم امن و منظم باشد، مردم همه سالم و با نشاط باشند، سرافراز و نیرومند زندگی کنند، بیچاره و بیکاره نشوند، والامرا غرق در جواهر کنید و باقی مردم بیچاره باشند چه فایده‏ای‏دارد؟!. (8)

پى نوشتها:

1. فضیلت‏های فراموش شده، ص‏133.
2. همان، ص‏143.
3. آینه دانشوران، ص‏67، ریحان یزدی، سیدعلیرضا، قم، کتابخانه‏عمومی آیه‏الله مرعشی، 1372.
4. روزنامه خراسان،19 خرداد 1331.
5. ترکمان، محمد: نقدی بر مصدق و نبرد قدرت به انضمام اسنادی‏درباره رابطه علما بادکتر مصدق، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص‏53.
6. آینه دانشوران، ص 68.
7. مدرسی، علی; مدرس شهید، نابغه ملی، ص‏367.
8. خواندنی‏ها، شماره‏73، سال‏13، مقاله علی‏اکبر صفی‏پور.