«وقتی کودکی [در مناطق فقیر جهان] به اسهال مبتلا می‌شود هیچ وبگاهی نیست که بتواند درمانش کند.» این را بیل گیتس در پاسخ به سوالی که نظرش را درباره پروژه پُرآوازه‌ی «لون» گوگل جویا شده بود گفته. پروژه‌ای که می‌خواهد اینترنت را در قالب چندین بالون به مناطق غیر برخوردار جهان، مثل آفریقا ببرد. گیتس معتقد است این دست کارها با فعالیت‌های به‌ظاهر «بشر دوستانه» برخی هنرپیشه‌ها و هنرمندان تفاوتی ندارد؛ و به جای این‌که به ریشه‌کنی مشکلات اساسی، مثل تامین آب و خوراک کافی و سالم و مسایل بهداشتی بپردازد فقط به‌منظور تهییج افکار در کشورهای برخوردار دنیا انجام می‌شود. به قول بیل گیتس وقتی در تب مالاریا دارید می‌سوزید، بودونبود بالون اینترنت بالای سرتان چه دردی از شما دوا می‌کند؟!  فارغ از نظری که درباره‌‌ی دیدگاهش دارید بی‌شک اذعان می‌کنید که بیل گیتس قطعا یکی از بزرگان و تاثیرگذاران عصر ما است.

او که در ۲۸ام اکتبر ۱۹۵۵ میلادی در شهر سیاتل آمریکا به دنیا آمده، در حال سپری کردن ششمین دهه از زندگی پربار خود است و حضور کم‌رنگ در دنیای فناوری را با فعالیت در بنیاد خیریه‌ای که به همراه همسرش ملیندا تاسیس کرده جبران می‌کند.

‌‌‌‌    ‌‌‌‌   ‌‌‌

ویلیام هنری (بیل) گیتس سوم در شهر سیاتل ایالت واشنگتن آمریکا متولد شد. اولین بار وقتی فقط ۱۳ سال داشت و در مدرسه‌ی لیک‌ساید درس می‌خواند به برنامه‌نویسی علاقه نشان داد. بعدا هم در دانشگاه به‌جای پیگیری رشته‌ی اصلی، به دنبال علاقه‌اش رفت. به اعتقاد بسیاری، کنار هم قرار گرفتن او و دوستش پاول آلن در زمان و مکانی درست باعث شد استعداد آن‌ها امکان شکوفایی پیدا کند. او با ابداعات فناورانه، شم اقتصادی خوب و راه‌کارهای تجاری خاص خود توانست مایکروسافت، بزرگ‌ترین شرکت نرم‌افزاری دنیا را بنا کند و از همین طریق به عنوان ثروتمندترین مرد جهان برسد.



بیل گیتس در خانواده‌ای نسبتا مرفه به دنیا آمد. دو خواهر بزرگتر و کوچکتر از خود داشت. پدرش ویلیام هنری گیتس دوم، دانشجوی خجالتی رشته‌ی حقوق بود که برای اولین بار با مادرشان، ماری مکسول، آشنا شد. او یک دختر ورزشکار و دانشجوی دانشگاه واشنگتون بود. ماری به حضوری پررنگ در فعالیت‌های دانشجویی و خیریه شهرت داشت. فضای خانواده‌ی آن‌ها گرم و صمیمی بود ولی بچه‌ها به‌شدت چالش‌جو و تشنه‌ی پیروزی پرورش یافته بودند. نخستین نشانه‌های رقابت‌پذیری بیل در همان جمع‌های خانوادگی و موقع بازی مونوپولی بروز کرد.

رابطه‌ی بیل با مادرش بسیار نزدیک بود و همیشه با او به سر کلاس‌ها، مجامع و سازمان‌های خیریه می‌رفت. از اوان کودکی به همراه مادر در جلسات هیات مدیره‌ی بانک اینتراستیت که پدربزرگ مادری‌اش تاسیس کرده بود، حضور می‌یافت. حتی با او در مجمع هیات مدیره شرکت IBM هم شرکت می‌کرد.

عشق عجیبی به مطالعه داشت و ساعت‌ها با کتاب‌های مرجع و دانش‌نامه‌ها وقت می‌گذراند. رفتارهایش در یازده-دوازده سالگی باعث نگرانی والیدنش شد. در مدرسه نمره‌های خوبی می‌گرفت ولی به نظر افسرده و بی‌رغبت می‌رسید. آن‌ها نگران بودند نکند فرزندشان نتواند در جامعه جا بیفتد و تنها بماند. به همین خاطر علی‌رغم اعتقادی که به مدارس دولتی و معمولی آمریکا داشتند او را در مدرسه‌ی خصوصی لیک‌ساید ثبت نام کردند. بیل گیتس همان‌قدر که ریاضیات و علومش خوب بود در ادبیات و زبان هم حرفی برای گفتن داشت.



در لیک‌ساید بود که یک شرکت رایانه‌ای به مدیران مدرسه، پیشنهاد استفاده محصلان از رایانه را داد. خود شرکت امکانات لازم را نیز فراهم کرد؛ و به همین سادگی سرنوشت یک نفر و متعاقبا میلیون‌ها نفر دست‌خوش تغییر می‌شود. علاقه‌ی بیل به رایانه به‌زودی معلوم شد. اولین بار یک بازی دوز را به زبان بیسیک نوشت. در این مدرسه با پاول آلن که دو سال از او بزرگتر بود دوست شد. هردوشان عاشق رایانه بودند و علایق مشترک، به نزدیکی آن‌ها کمک کرد. پاول تودار و خجالتی بود ولی بیل برون‌گرا و جنگ‌جو.

دو نفری زمان زیادی را به برنامه‌نویسی می‌پرداختند. روحیات متفاوت باعث می‌شد گاهی دعوایشان هم بشود. حتی یک بار پاول آن‌قدر از دست بیل عصبانی شد که مدتی به او اجازه استفاده از رایانه‌ی آزمایشگاه را نداد. ادامه‌ی دوران تحصیل بیل و پاول پای رایانه گذشت. چند باری به خاطر کارهایشان به دردسر افتادند، ولی در نهایت با سماجت موفق شدند برای شرکتی که رایانه‌ها را تهیه کرده بود یک نرم‌افزار بنویسند.



در سال ۱۹۷۰ وقتی‌که فقط ۱۵ سال داشت به همراه پاول کسب‌و‌کاری راه انداخت. یک برنامه‌ی رایانه‌ای به نام «Traf-o-Data» توسعه دادند که آمد‌و‌شد شهر سیاتل را نظارت می‌کرد. فروش این نرم‌افزار ۲۰ هزار دلار سود داشت. این شد که به فکر تاسیس شرکتی برای خودشان افتادند؛ ولی والدین گیتس مُصر بودند که او دیپلم بگیرد و وارد دانشگاه بشود؛ به امید این‌که او هم راه پدر را برود و وکالت بخواند.

بیل گیتس به سال ۱۹۷۳ دیپلم را از همان مدرسه‌ی لیک‌ساید گرفت. در آزمون نهایی از مجموع ۱۶۰۰ امتیاز، ۱۵۹۰ دریافت کرد. شایع است او تا سال‌ها از امتیازی که در امتحان نهایی گرفته بود به عنوان یکی از افتخاراتش یاد می‌کرد.

    ‌‌

شروع دوران پر جنب‌و‌جوش

گیتس بعد از اتمام متوسطه، با نمره‌ی بالایی که داشت، به‌راحتی وارد دانشگاه بزرگ هاروارد شد؛ با این امید که بتواند به آرزوی پدر و مادر جامه‌ی عمل پوشانده و وکیل شود. اما بیشتر وقتش در سال اول را پای رایانه آزمایشگاه گذراند. هیچ رویه‌ی خاصی برای درس خواندن نداشت ولی هر طور بود واحدها را پاس می‌کرد.



بیل گیتس در این مدت، ارتباط خود با پاول آلن را حفظ کرد. پاول بعد از سال دوم، دانشگاه واشنگتن را رها کرد و برای کار در شرکت هانی‌ول به شهر بوستن آمریکا رفت. در نهایت بیل هم در ۱۹۷۴ به او پیوست. در زمان حضور در هانی‌ول، آلن نسخه‌ای از مجله‌ی مشهور الکترونیکس را نشانش داد که در آن از تراشه خُرد-رایانه یا مینی کامپیوتر Altair 8800 صحبت شده بود. هردوی آن‌ها از قابلیت‌هایی که این تراشه می‌توانست در دنیای رایانه‌های شخصی داشته باشد شگفت‌زده شده بودند.



این تراشه محصول شرکت کوچکی به نام MITS بود. به پیشنهاد بیل با آن شرکت تماس گرفتند و ادعا کردند در حال کار روی برنامه‌ای هستند که با تراشه‌ی آن‌ها (Altair) اجرا می‌شود. ولی در واقع آن‌ها نه تراشه را در اختیار داشتند و نه چنین برنامه‌ای نوشته بودند. فقط می‌خواستند ببیند که آیا MITS اشتیاقی به توسعه‌ی چنین نرم‌افزار‌هایی نشان می‌دهد؛ که از قضا این چنین بود. رییس شرکت از پسرها دعوت کرد تا نرم‌افزارشان را برایش نمایش دهند. این شد که گیتس و آلن با بهانه‌تراشی و معطل کردن MITS، بعد از دو ماه و با استفاده از آزمایشگاه دانشگاه هاروارد برنامه را آماده کردند. سرانجام آلن برای ارایه‌ی نرم‌افزار به محل شرکت رفت و همان‌جا استخدام شد. چندی بعد گیتس هم علی‌رغم نظر والدینش همکار او شد. آن دو، یک سال بعد در سال ۱۹۷۵ شراکت‌شان را تحت عنوان «Micro-Soft» که برگرفته از micro-computer و software بود بنا کردند. کمی بعد هم خط تیره‌ی میان اسم را برداشته و نام آن را سرراست Microsoft گذاشتند.



برنامه‌ی تحت بیسیک آن‌ها که برای Altair نوشته شده بود، هم آورده‌ی مالی خوبی داشت و هم اعتباری برای‌شان ایجاد کرد. اما مشکل این بود که اغلب کاربرانِ آن روزگار فقط علاقه‌مندانی بودند که عادت به پرداخت وجه بابت نرم‌افزار نداشتند (کما این‌که هنوز هم در بسیاری از کشورها حق نشر رواج ندارد). آن طور که بعدها بیل گیتس تعریف کرد، حدود ۱۰ درصد از مصرف‌کنندگان هزینه‌ی آن نرم‌افزار را پرداختند و باقی، آن را به طور غیر مجاز در اختیار دیگران گذاشتند.

اما بیل گیتس دید متفاوتی داشت. او نرم‌افزار را مانند هر محصول دیگر در مالکیت خالقش می‌دید و تکثیر غیر مجاز آن را دزدی آشکار می‌دانست. این شد که در فوریه‌ی ۱۹۷۶ نامه‌ای سرگشاده خطاب به فعالان رایانه نوشت و توضیح داد که توزیع بی‌حساب‌و‌کتاب و بدون پرداخت حق صاحب اثر، چه طور می‌تواند مانع از نوشته شدن برنامه‌های خوب شود. در واقع دزدی نرم‌افزار انگیزه‌ی برنامه‌نویس را از صرف وقت و هزینه برای توسعه‌ی یک نرم‌افزار باکیفیت می‌گیرد. نامه‌ی او با بی‌رغبتی مخاطبانش مواجه شد ولی بیل بر اعتقاد خود مصمم بود و از آن به بعد همه‌جوره در برابر سرقت نرم‌افزار ایستاد.



اما مشکل به مخاطبان ختم نمی‌شد. رییس شرکتی که بیل و پاول برای آن برنامه می‌نوشتند (MITS) هم درک درستی از حرف‌های گیتس نداشت و او را حسود و بخیل می‌دانست؛ آخر سر هم MITS را به یک شرکت رایانه‌ای دیگر فروخت و به دنبال علاقه‌اش در پزشکی رفت. این وسط گیتس و آلن مانده بودند و دردسر متقاعد کردن مدیران شرکت همکار جدید. در نهایت تصمیم این شد که شرکت خود را به زادگاه‌شان، سیاتل، منتقل کرده و بی‌وقفه روی گسترش آن کار کنند. همه‌ی ۲۵ کارمند شرکت نوپای مایکروسافت، به کار گرفته شده بودند تا در همه‌ی زمینه‌ها از تولید و توسعه گرفته تا تجارت و بازاریابی، مجموعه را پیش ببرند. گیتس با شم تجاری قوی در کنار توان فنی بالا، با قدرت، رهبری مایکروسافت را به دست گرفت. او توانست تا قبل از ۲۳ سالگی حدود ۲٫۵ میلیون دلار سرمایه کسب کند.

 ‌‌‌‌   ‌‌‌

خیزش مایکروسافت

تیزهوشی بیل گیتس در زمینه‌ی توسعه‌ی نرم‌افزار و نیز فراستش در امور تجاری، باعث می‌شد شایسته‌ترین فرد به عنوان رهبر و سخن‌گوی شرکت باشد. او شخصا خط به خط برنامه‌های نوشته شده را بازبینی می‌کرد و هرجا را که لازم می‌دید تغییر می‌داد. در حالی که صنعت رایانه با تولیدات سخت‌افزاری شرکت‌هایی مانند اپل، آی‌بی‌ام (IBM) و اینتل به سرعت رشد می‌کرد، بیل بی‌وقفه به توسعه‌ی نرم‌افزار در مایکروسافت ادامه می‌داد. او اغلب، مادر را هم به همراه می‌برد. ماری (مادرش) در مجامع مختلف بسیار مورد احترام بود و ارتباطات خوبی هم با هیات مدیره شرکت‌ها از جمله آی‌بی‌ام داشت؛ اولین بار از همین طریق بود که بیل گیتس توانست قرار ملاقاتی با مدیر عامل آی‌بی‌ام ترتیب دهد.

در نوامبر ۱۹۸۰ وقتی شرکت آی‌بی‌ام به دنبال نرم‌افزاری برای راه‌اندازی رایانه‌ی شخصی جدیدش بود به مایکروسافت برخورد. می‌گویند وقتی بیل گیتس اولین بار به آی‌بی‌ام رفت یکی از کارمندان، او را با آبدارچی اشتباه گرفته و بیل را پی یک فنجان قهوه فرستاده. گیتس علی‌رغم این‌که خیلی جوان بود به‌سرعت توانست آی‌بی‌ام را تحت تاثیر قرار داده و هیات مدیره را متقاعد کند که شرکتش توانایی رفع نیاز آن‌ها را دارد. اما مشکل این بود که مایکروسافت تاکنون سیستم عاملی که بتواند با رایانه‌ی جدید آی‌بی‌ام کار کند را توسعه نداده بود. این‌جا بود که هوش بازاری گیتس به کمک آمد؛ او سیستم عاملی برای کار روی رایانه‌هایی مشابه آن‌چه آی‌بی‌ام در اختیار داشت خرید؛ و بی‌آن‌که به توسعه‌دهنده درباره‌ی ماجرای آی‌بی‌ام بگوید حق انحصاری و تمام و کمال سیستم عامل او را خریداری کرد. البته هرچند بعدا از مایکروسافت و گیتس به خاطر مخفی نگه‌داشتن اطلاعات مهم درباره‌ی موضوع معامله شکایت شد، ولی به دلیل پرداخت حق امتیاز، هرگز به نتیجه نرسید. گیتس هم این کار را ذکاوت تجاری خود می‌دانست و اعتقاد نداشت که کار نادرستی کرده.



گیتس سیستم عامل تازه خریداری شده را با رایانه آی‌بی‌ام تطبیق داد و آن را به قیمت ۵۰،۰۰۰ دلار، درست همان مبلغی که بابت خریدش هزینه کرده بود تحویل آن‌ها داد. آی‌بی‌ام می‌خواست کدهای اصلی برنامه را یک‌جا بخرد تا سیستم عامل را در اختیار داشته باشد. ولی گیتس مخالفت کرد و در عوض پیشنهاد داد آی‌بی‌ام بابت هر نسخه از سیستم عاملی که به همراه رایانه‌هایش می‌فروشد مبلغی به عنوان حق امتیاز به مایکروسافت بپردازد. با این کار شرکت‌های دیگر هم کم‌کم متقاعد شدند نرم‌افزار مایکروسافت (MS-DOS) را با پرداخت حق امتیاز دریافت کنند. چندی بعد مایکروسافت نرم‌افزاری به نام Softcard ارایه کرد که امکان راه‌اندازی Microsoft BASIC را روی دستگاه‌های Apple II فراهم می‌کرد.

مابین سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ مایکروسافت رشد دیوانه‌واری داشت و کارمندانش از ۲۵ به ۱۲۸ نفر افزایش یافتند. درآمد شرکت هم از ۴ میلیون به ۱۶ میلیون دلار رسید. اواسط ۱۹۸۱ گیتس و آلن مایکروسافت را سهامی کردند. گیتس رییس هیات مدیره شد و آلن هم جانشین او.

تا سال ۱۹۸۳ مایکروسافت به مرور به شرکتی بین‌المللی تبدیل شد. دفاتری در بریتانیا و ژاپن افتتاح کرد و قریب به ۳۰ درصد رایانه‌های جهان را به سلطه‌ی خود درآورد. اما در همین سال خبری ناگوار مایکروسافت را به‌شدت تکان داد. پاول آلن به نوعی سرطان خون مبتلا شده بود و باید تحت درمان قرار می‌گرفت. آلن همان سال از سمتش در شرکت کناره گرفت. شایعات زیادی درباره علت کناره‌گیری او گفته می‌شود؛ بعضی از مخالفانِ گیتس می‌گویند او آلن را مجبور به این کار کرده ولی دیگرانی هم معتقدند پاول بعد از مواجهه با بیماری، تصمیم گرفته باقی عمر ارزشمندش را صرف کارهای دیگری کند.

خوشبختانه آلن بعد از چندین مرحله پرتودرمانی، سلامتی کامل خود را بازیافت؛ ولی دیگر هیچ‌وقت در مسایل اجرایی مایکروسافت وارد نشد. در سال ۲۰۰۰ از هیات مدیره هم استعفا داد؛ اما هم‌چنان به عنوان یکی از سهام‌داران مایکروسافت باقی ماند. او اکنون در ۶۲ سالگی با بیش از ۱۸ میلیارد دلار از ثروتمندترین مردان عالم است.

 ‌‌‌‌   ‌‌‌

تولد ویندوز و آغاز کشمکش با اپل

همه‌چیز به رقابت تاریخی مایکروسافت و اپل بر می‌گردد. در سال ۱۹۸۱ اپل به منظور توسعه نرم‌افزار برای رایانه‌های مکینتاش، به مایکروسافت پیشنهاد همکاری داد. این‌طور شد که کدنویسان مایکروسافت علاوه بر کار روی پروژه‌های خودِ شرکت، در فرآیند توسعه نرم‌افزارهای مکینتاش هم قرار گرفتند؛ این موضوع در نهایت به مشابهت‌هایی بین محصولات دو شرکت منجر شد.

در راستای همین تشریک اطلاعات بود که مایکروسافت به توسعه‌ی «ویندوز» رسید. سامانه‌ای که از موشی (Mouse) برای حرکت در رابط کاربری گرافیکی، نمایش متن و تصاویر استفاده می‌کرد. چیزی که با MS-DOS و محدودیت‌های بصری و عملکردی مختلف آن بسیار متفاوت بود.

بیل گیتس به‌خوبی متوجه برتری سامانه‌های گرافیکی شده بود و می‌دانست اگر دست نجنبانند شکست آن‌ها قطعی است. در همان زمان VisiCorp سیستم عامل گرافیکی خود را معرفی کرده بود و بیم آن می‌رفت بازار را از دست مایکروسافت خارج کند. گیتس فورا نشستی تشکیل داد و به بازوهای تبلیغاتی و رسانه‌ای شرکت دستور داد این خبر را در بوق و کرنا کنند که «مایکروسافت سیستم عاملی گرافیکی به نام ویندوز توسعه داده که با تمام رایانه‌های اجراکننده‌ی MS-DOS سازگار است».

این خبر بُلفی بیش نبود و در آن زمان چنین سیستم عاملی را حتی در دست توسعه هم نداشتند. ولی گیتس با این ترفند توانست آن ۳۰ درصد از بازار که در اختیار داشت را مجاب کند به‌جای خرید دستگاه‌های نو و استفاده از سیستم عامل دیگر، منتظر ویندوز مایکروسافت بمانند. بدون مشتری‌هایی که حاضر به خرید محصول جدید باشند VisiCorp System دوام نیاورد و در سال ۱۹۸۵ از گردونه خارج شد.



در نوامبر ۱۹۸۵ بیل گیتس و مایکروسافت ویندوز را منتشر کردند؛ حدود دو سال بعد از خبر آمدنش! ویندوز از لحاظ بصری بسیار به مکینتاش اپل می‌مانست که تازه دو سال هم زودتر روانه‌ی بازار شده بود. اپل دسترسی کامل به فناوری‌ها و کدهای اصلی خود را به مایکروسافت داده بود. بیل گیتس پیش‌تر چندین بار به اپل توصیه کرده بود همه‌ی آن‌ها را ثبت کرده و امتیازشان را به دست گیرد، تا جلوی استفاده‌های غیر مجاز گرفته شود. ولی اپل نیز مانند خیلی‌های دیگر در آن زمان با گیتس هم‌نظر نبود و به حرف‌هایش ترتیب اثر نداد.



گیتس هم از این اوضاع بی‌حساب‌وکتاب نهایت بهره را برد و سیستمی ساخت که شاکله‌ای مشابه مکینتاش داشت. اپل، مایکروسافت را تهدید به پیگیری قضایی کرد و مایکروسافت هم با تهدید تاخیر در عرضه‌ی نرم‌افزارهای سفارشی آن‌ها جواب‌شان را داد. آخر سر، دعوا به نفع مایکروسافت تمام شد و توانست دادگاه را قانع کند محصولش را علی‌رغم مشابهت‌های ظاهری، در اساس با سیستم عامل مکینتاش اپل متفاوت است.

در سال ۱۹۸۶ بیل گیتس مایکروسافت را سهامی عام کرد و با هر سهم به ارزش ۲۱ دلار وارد بورس شد. او ۴۵ درصد از سهام شرکت را برای خود نگه‌داشت و با ۲۴٫۷ میلیون دلار در ۳۱ سالگی به ثروت زیادی رسید. ظرف فقط یک سال ارزش سهام مایکروسافت به طور نجومی رشد کرد و بیل گیتس جوان یک ساله میلیاردر شد. از آن به بعد گیتس همیشه در جمع ثروتمندترین‌ها قرار داشته. در سال ۱۹۹۹ با رشد خیره‌کننده‌ای، کنتور سرمایه‌ی او، رقم ۱۰۱ میلیارد دلار را هم تجربه کرد.

با این همه بیل گیتس هیچ‌گاه خود را بی‌نیاز از رقابت و پیشرفت ندید. همیشه به‌دقت حرکات حال و آینده رقبا را رصد می‌کرد و بی‌وقفه مشغول کار بود. یکی از کارمندان مایکروسافت تعریف می‌کند یک روز که اتفاقی زودتر به سر کار رفته بوده با مردی مواجه می‌شود که با سر و وضع خاصی زیر میز او خوابیده؛ می‌ترسد و پلیس را خبر می‌کند. وقتی افسر بیدارش می‌کند متوجه می‌شوند که آن مرد، بیل گیتس مدیر عامل شرکت است که بعد از کار تا دیروقت همان‌جا به خواب رفته.

ذکاوت بیل گیتس به او کمک کرد تمام جوانب صنعت نرم‌افزار را به‌درستی ببیند؛ از توسعه‌ی محصول تا راهبردهای کلی. موقع تحلیل و اتخاذ تصمیم، تمام حالات ممکن را در نظر می‌گرفت؛ سناریوهای مختلف را بررسی و واکنش و راهبرد احتمالی برای هر کدام را به‌دقت تعیین می‌کرد.

شیوه‌ی مدیریت پیشرو و مقابله‌ای او نقل محافل بود. همیشه ایده‌های خود و کارمندانش را به چالش می‌کشید تا هیچ‌وقت هیچ‌کس احساس فراغت از پیشرفت نکند. اگر کسی مطلبی را بدون بررسی کامل ارایه می‌داد خیلی راحت به او می‌گفت: «این احمقانه‌ترین چیزی است که تا حالا شنیده‌ام»؛ اما این طرز برخوردها بیشتر برای محک زدن بود. می‌خواست ببیند آن فرد چقدر به ایده‌اش اعتقاد دارد و چطور از آن دفاع می‌کند.



کم‌کم بیل گیتس وحشتی در شرکت‌های رقیب انداخت و همه از بی‌رحمی او در تجارت حرف می‌زدند. این شرکت‌ها به رهبری آی‌بی‌ام گرد هم آمدند و برای رهایی از MS-DOS، سیستم عاملی به نام OS/2 را توسعه دادند. اما گیتس با این فشارها عقب ننشست و با گسترش ویندوز و نرم‌افزارهای مبتنی بر آن به مقابله برخاست. در سال ۱۹۸۹ مایکروسافت مجموعه آفیس که ترکیبی از نرم‌افزارهای کاربردی برای امور اداری مثل واژه‌پرداز و صفحه‌گسترده بود را معرفی کرد. از سوی دیگر با بازاریابی قدرتمند مایکروسافت تحت نظر بیل گیتس بیش از ۱۰۰ هزار نسخه از ویندوز در عرض دو هفته فروش رفت و OS/2 را کاملا به حاشیه برد. بدین ترتیب بازار سیستم‌‌عامل‌های PC یک‌جا در انحصار مایکروسافت درآمد. سر آخر کمیسیون تجارت فدرال آمریکا (چیزی شبیه به شورای رقابت در ایران) این شرکت را به تجارت ناعادلانه و انحصارگرایی متهم کرد.


مایکروسافت دهه‌ی ۹۰ میلادی را در کمیسیون‌های تنظیم بازار و دادگاه‌های اقتصادی گذراند. مشخصا شرکت‌های رقیب که توان مقابله در زمینه‌ی تجارت را در خود نمی‌دیدند، با به میان کشاندن نهادهای دولتی کوشیدند از سمت دیگری به مایکروسافت ضربه بزنند. بعضی از دادگاه‌ها این شرکت را به معاملات غیرمنصفانه متهم می‌کردند و بعضی دیگر به اجباری که مایکروسافت در نصب مرورگر اینترنت اکسپلورر اعمال کرده ایراد می‌گرفتند و می‌خواستند به هر نحو که شده انحصارهای به وجود آمده را بشکنند.

این فشارها تا آن‌جا پیش‌ رفت که بیم شقه شدن مایکروسافت در بخش‌های اساسی‌اش (سیستم‌عامل و نرم‌افزار) می‌رفت. اما باز هم این بیل گیتس بود که با شیوه‌های خاص خود توانست راهی برای تعامل با دولت مرکزی پیدا کند و نهایتا غائله را خاتمه دهد. او تلاش کرد در کنار استفاده از ستاره‌های محبوب هالیوود برای تلطیف فضا، با حضور بیشتر خود در مجامع عمومی و شکستن یخ روابط، فشار به وجود آمده را کاهش دهد.

 



زندگی شخصی

سال ۱۹۸۹ وقتی‌که ۳۷ سال داشت به ملیندا فرنچ که یکی از مدیران اجرایی مایکروسافت بود دل بست. او دختری سرزنده و درعین‌حال بسیار منظم بود و همتای خوبی برای بیل گیتس. رابطه‌ی آن‌ها آهسته و طی زمان شکل گرفت تا سرانجام در یکم ژانویه ۱۹۹۴ ازدواج کردند. اما شادی گیتس دیری نپایید؛ مادر، راهنما و پشتیبان زندگی‌اش بعد از ابتلا به سرطان پستان در همان سال فوت کرد. این واقعه به‌شدت او را به هم ریخت.



بیل و ملیندا بعد از آن به کشورهای مختلف سفر کردند تا نگرش تازه‌ای از زندگی و جهان به دست آورند. دختر اول‌شان جنیفر در سال ۱۹۹۶ به دنیا آمد. گیتس پس از تولد او، خانه را به منطقه‌ای خوش آب‌وهوا در جوار دریاچه‌ی واشنگتن منتقل کرد. منزل خانواده گیتس حدود ۵۱۰۰ متر مربع وسعت و ۵۴ میلیون دلار قیمت دارد.

 ‌‌‌‌    ‌‌‌‌

فعالیت‌های عام‌المنفعه

با تشویق ملیندا، بیل مجاب شد نقش مادرش در هدایت امور خیریه بین مردم را به عهده بگیرد. این موضوع باعث شد کم‌کم به این نتیجه برسد که می‌خواهد بیشتر سرمایه‌اش را وقف کند. اما پیش از اقدام، همان‌طور که عادت داشت تمام جوانب آن را سنجید و مطالعات زیادی در این‌باره انجام داد. در نهایت در سال ۱۹۹۴به همراه همسرش بنیادی به نام پدر بزرگش ویلیام هنری گیتس تاسیس کرد. کمک به گسترش آموزش، سلامت و نیز اغنای نیازمندان از جمله فعالیت‌های این بنیاد بود. در سال ۲۰۰۰ این زوج موفق، چندین خانواده‌ی [ثروتمند] دیگر را هم به این کار تشویق کردند تا سرانجام به شکل‌گیری بنیاد مشهور «بیل و ملیندا گیتس» انجامید. این بنیاد با آورده‌ی ۲۸ میلیارد دلار شروع به کار کرد.



گیتس از سال ۲۰۰۰ به بعد امور جاری شرکت را به همکار قدیمی‌اش (از ۱۹۸۰) استیو بالمر سپرد و فقط به عنوان مسوول معماری نرم‌افزار ادامه کار داد تا بیشتر بتواند به علاقه‌ی شخصی‌اش برسد؛ هرچند کماکان ریاست هیات مدیره را در اختیار داشت. با این حال در طول سالیان بعد بیشتر وقتش در بنیاد بیل و ملیندا گذرانده شد. در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر به طور تمام‌وقت در مایکروسافت کار نمی‌کند و قصد دارد وقت بیشتری به بنیاد خود اختصاص دهد. ۲۷ جون ۲۰۰۸ آخرین باری بود که یک روز کامل را در شرکت مایکروسافت گذراند.



بیل گیتس علاوه بر افتخارات فراوانی که در عرصه‌ی تجارت به دست آورده، بارها نیز از سوی مجامع خیریه جهان تقدیر شده. مجله تایم او را یکی از تاثیرگذارترین افراد قرن بیستم معرفی و در سال ۲۰۰۵ به همراه همسرش به عنوان فرد سال انتخاب کرد. همچنین او چندین دکتری افتخاری از دانشگاه‌های مختلف دنیا دریافت کرده و از سوی ملکه‌ی بریتانیا به عنوان شوالیه مفتخر شده.



گیتس در فوریه‌ی ۲۰۱۴ اعلام کرد از سمتش به عنوان رییس هیات مدیره نیز کنار می‌رود و تنها به مشاوره در امور فناوری خواهد پرداخت. البته در همان زمان‌ها مدیر عامل وقت مایکروسافت، استیو بالمر هم صندلی خود را به ساتیا نادلا واگذاشت تا مایکروسافت با نیروهای تازه‌نفس، با قدرت بیشتری پیش برود.



در حال حاضر گیتس بیشتر وقت و توان خود را صرف بنیاد بیل و ملیندا می‌کند. بنیاد آن‌ها در سطح جهان در زمینه‌های مختلفی همچون آموزش و بهداشت فعالیت‌های گسترده‌ای دارد. بد نیست بدانید گیتس به هر یک از کارمندان بنیاد که بچه‌دار شوند یک سال مرخصی باحقوق می‌دهد. بیل گیتس اکنون یکی از مورد احترام‌ترین و شاخص‌ترین کارآفرینان و بزرگان تاریخ معاصر است.

   ‌‌

حالا که بیشتر با پیشینه‌ی این مرد بزرگ آشنا شدید چه نظری درباره‌ی او دارید؟ فکر می‌کنید آیندگان چگونه در مورد او قضاوت می‌کنند؟ راستی آیا در کشور ما هم کارآفرینانی به معنای درست و تخصصی آن وجود دارند؟ به نظر شما چرا در ایران شخصیت‌هایی مانند بیل گیتس ظهور نمی‌کنند؟

     ‌‌‌

[توضیح در مورد عنوان مطلب: سوداگر در پارسی به معنای عام تاجر و بازرگان است (در برابر واژه‌ی انگلیسی Businessman)؛ سودا به جز دادوستد به معنی هوا و هوس هم هست. در پارسی امروزی، سودا و سوداگر بیشتر با مفهوم منفی به کار برده می‌شوند.]

   ‌‌

شبکه‌های اجتماعی:

توییتر

فیسبوک

    ‌‌‌

در مورد بیل گیتس بیشتر بخوانید:

بیل گیتس می‌گوید این ۵ رویکرد موفقیت شما را تضمین می‌کنند

دانلد ترامپ: به بیل گیتس می‌گویم اینترنت را ببندد!

بیل گیتس در کنفرانس پاریس از پروژه‌ی انرژی پاک‌اش رونمایی خواهد کرد

بیل گیتس دوباره پولدارترین مرد دنیا شد